بی قراری

نگاشت های ذهنی پر دغدغه!!!

بی قراری

نگاشت های ذهنی پر دغدغه!!!

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

از بیست و هفتم دی ماه پارسال تمام اتفاقات روزانمو مینوشتم تو تقویمی ک  فاطیما برام خریده بود و برای اولین بار بود ک هرروز نوشتن رو تجربه میکردم...
واقعا دوستشون داشتم و خیلی لذت بخش بود برام...
تا حدوداسفند ماه این نوشتن ها ادامه داشت تا اینکه نمیدونم چی شد ک دیگه ننوشتم...
13 فروردین بود ک یاد دفترم افتادم
رفتم یادداشت های روزانمو نگاه کردم
حالم ازشون بهم میخورد
همه شو ریختم تو آشغالی:دی
الان یهو یادشون افتادم دلم براشون تنگ شد:دی
ی همچین احساسات نامتوازنی داشتیم ما تو این ی سال...
دیروز ک داشتم مرور میکردم این ی سال رو،باخودم گفتم این سخت ترین سالزندگیم بود از همه جهت
شاید ب اندازه ی تمام عمرم گریه کردم
یاد سال قبلش افتادم ک با خودم گفته بودم این سخت ترین بود و حتی سال قبل ترش ک فکر میکردم دیگه قرار نیست اینهمه مشکل سر راهم سبز بشه و سخت تر از اینو نمیتونم تحمل کنم...
اما انگار قراره سال ب سال سختی ها بیشتر بشن و تحمل ما بیشتر...


لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ....


خدایا هرآنچه میگیری شکر

هرآنچه میدهی شکر...



  • مهدیه میرزایی

عشق یعنی همین
یعنی وقتی روسیاهِ روسیاهی...
وقتی هیچ چیز برای دلبری نداری...
وقتی دستت خالیست..
اما دلت پر از شوق..
وقتی دوباره در زدنت با عقل جور در نمی آید...
وقتی باید خجالت بکشی از دوباره آمدن،
بیایی و...
در بزنی و...
بگویی "دل" آورده ام...
دل

اینجا کسیست ک در میگشاید
انَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ....


  • مهدیه میرزایی