بی قراری

نگاشت های ذهنی پر دغدغه!!!

بی قراری

نگاشت های ذهنی پر دغدغه!!!

بازیشان با واژه ها را ک میبینم،
 از همه ی واژه های دنیا بیزار میشوم،
همین طور الکی!
بعضی بازی ها آنقدر حقیرند ک حتی ارزش تماشا کردن هم ندارند...


  • مهدیه میرزایی

در لیوان سرد وجودم

چای داغ ریختم



شکست...

 



مادر بزرگم میگفت،

لیوان اگر اصل باشد،ب این راحتی ها نمیشکند...


http://www.mobilemarketcenter.com/resizer.php?w=585&h=350&i=.%2Ffiles%2Foldfiles%2F20120616060100_broken_glass.jpg

  • مهدیه میرزایی

آدم برفی با ادم ها فرق دارد،

سراسر برف است و سرما....

و از درون خالی.

فرق دارد با تویی ک زیر برف ها

 منتظر آفتاب نشسته ای تا با تابشش زنده شوی،برای شروعی نو.

آدم برفی با تابش خورشید،زنده نمیشود.

ذره ذره تمام میشود و میمیرد.

او باتمام تنهایی اش،ب همین سرمای بی امان وابسته است...

آدم شدن ِ آدم برفی ها،فقط مال قصه هاست...




پ ن:

دنیایم بوی سکون گرفته است

چندیست نه راه پیش دارم و نه راه پس


  • مهدیه میرزایی



انگار

پیوند عمیقیست

بین دوست داشتن ها و توقعات

بین دوست داشتن ها و کم صبری ها

انگار

آدم  نباید پناه بغض های کسی شود...

ویا اگر شد،

حواسش باشد هیچ گاه بهانه ی همان بغض ها نشود...


اصلا

انگار نباید بغض ها را راهی هیچ مکانی بجز سجاده کرد...

آدم ها گاهی با قضاوت های نادرستشان،بی انصاف ب نظر میرسند...


یا رفیق من لا رفیق له...

  • مهدیه میرزایی

 

شب تولدم بود

ک
گفتم بی خیال همه
دلم خودت را میخواهد
چند روز بعد....

شب قدر بود
ک
گفتم بی خیال همه
دلم خودت را میخواهد
چراغ هارا ک روشن کردند....

حرم بودم
ک گفتم بی خیال همه
دلم خودت را میخواهد
از سفر ک برگشتم........

یک وقت هایی فکر میکنم
خودت نمیخواهی ک بی خیال همه شوم و فقط خودت را بخواهم
همیشه لحظه ی انقطاع
عجیب زنجیر میشوم...

پ ن:
نسل پشت نسل تنها امتحان پس می‌دهیم
دیگر انسانی نخواهد بود قربانی بس است

  • مهدیه میرزایی

وقتی اونموقع ک باید فکر کنی،احساس کنی...
وقتی جایی ک باید عمل کنی،فکر کنی...
عادت میکنی ب زندگی کردن بدون فکر و فکر بدون عمل
احساست ک تموم بشه،راکد میشی...
ب جایی میرسی ک ن احساس داری،ن فکر،ن عمل...

  • مهدیه میرزایی

تمام دوست داشتنی هایم در محبت تو حل میشوند...
ای پناه بی تابی ها...
وَاجْعَلْ "قَلْبى بِحُبِّکَ مُتَیَّماً"
دلم را ب محبت خودت بی تاب کن

#دعای-کمیل 


  • مهدیه میرزایی

مهربانی یعنی همینکه فراموش میکنی بدی هایم را
اما نمیدانم چ بنامم تو را وقتی روسیاه ب سویت می آییم و روسفیدم میکنی...
وَ لاَ لِشَیْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِیَ الْقَبِیحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیْرَکَ

#دعای-کمیل

  • مهدیه میرزایی

گاهی وقت ها باید مبهوت ب کلمات خیره شد

بغض را فرو برد

بی خیال آدم ها شد

و بی سروصدا همه چیز را ب او سپرد

وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ..


  • مهدیه میرزایی

از بیست و هفتم دی ماه پارسال تمام اتفاقات روزانمو مینوشتم تو تقویمی ک  فاطیما برام خریده بود و برای اولین بار بود ک هرروز نوشتن رو تجربه میکردم...
واقعا دوستشون داشتم و خیلی لذت بخش بود برام...
تا حدوداسفند ماه این نوشتن ها ادامه داشت تا اینکه نمیدونم چی شد ک دیگه ننوشتم...
13 فروردین بود ک یاد دفترم افتادم
رفتم یادداشت های روزانمو نگاه کردم
حالم ازشون بهم میخورد
همه شو ریختم تو آشغالی:دی
الان یهو یادشون افتادم دلم براشون تنگ شد:دی
ی همچین احساسات نامتوازنی داشتیم ما تو این ی سال...
دیروز ک داشتم مرور میکردم این ی سال رو،باخودم گفتم این سخت ترین سالزندگیم بود از همه جهت
شاید ب اندازه ی تمام عمرم گریه کردم
یاد سال قبلش افتادم ک با خودم گفته بودم این سخت ترین بود و حتی سال قبل ترش ک فکر میکردم دیگه قرار نیست اینهمه مشکل سر راهم سبز بشه و سخت تر از اینو نمیتونم تحمل کنم...
اما انگار قراره سال ب سال سختی ها بیشتر بشن و تحمل ما بیشتر...


لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ....


خدایا هرآنچه میگیری شکر

هرآنچه میدهی شکر...



  • مهدیه میرزایی