بی قراری

نگاشت های ذهنی پر دغدغه!!!

بی قراری

نگاشت های ذهنی پر دغدغه!!!

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

بستری شدن را دوست نداشتم!
ساعت ها بیکار بودن و اجازه ی راه رفتن نداشتن و زل زدن به در و دیوار...
صدای فریاد های هم اتاقی ام از درد!
بی خوابی و اضطراب...


اما راستش را بخواهی با همه ی اینها، بودن در آنجا برایم لذت بخش بود.فقط بخاطر آن دونوبت صبح و شبی که پرستار،با داپلری زیر بغل از در می آمد و میپرسید:

"کی قلب داره؟"


(شاید اصلا حواسش نبود چه میگوید.شاید این جمله از تکراری ترین جمله های زندگی اش بود.شاید با بی حوصلگی تمام این جمله را میگفت‌.
اما نمیدانست که من تمام طول روز منتظر شنیدن این جمله ام...
منتظرم این جمله را بگوید و من پر از حس خوب شوم از اینکه در وجودم یک #قلب دارم.یک قلب کوچک که مدتیست به قلبم گره خورده است)

میگفتم من...
آنوقت بود که به سراغم می آمد و زیبا ترین موسیقی جهان را برایم پخش میکرد...




  • مهدیه میرزایی